بعد از چند ماه سلام
وقت ندارم به خدا!!
داستان طولانی هست پس برید به ادامهی مطلب
داستانهای زندگی ما آدما خیلی پیچیده هست. شهریور یزد بودم و داشتم تو شرکت کار میکردم و زندگی خودم رو ادامه میدادم تا این که نتایج کنکور ارشد اومد یکی از آرزوهام برآورده شده بود سیستان(بهتره بگم زاهدان) ارشد قبول شده بودم . سر دو راهی بودم که به کار و زندگیم برسم یا بیام زاهدان ادامه تحصیل بدم.(مامانم میگفت زاهدان داعش داره نرو :) ) بلاخره بعد از کلی تفکر تصمیم گرفتم ادامه تحصیل بدم و شرکت هم با دورکاریم موافقت کرد. دیگه از خدا چی میخواستی :)
ایستگاه راه آهن میبد
قسمت اول : رفتن به زاهدان و ثبت نام
یکی از غافلگیریهایی که هنگام آمدن به زاهدان داشتم این بود که یکی از دوستان قدیمی که یه دوماه باهاش ارتباط نداشتم رو توی کابین قطار دیدم و متوجه شدم که دوسالی در خدمت هم هستیم و ایشون هم فیزیک نجومی زاهدان قبول شدن :)
ثبت نام رو اینترنتی انجام داده بودم شروع کلاسها ۲۱ شهریور بود من زود اومدم تا خوابگاهم رو ردیف کنم و تنها ترسم این بود وقتی از ایستگاه قطار پیاده میشم و تاکسی میگیرم منو بذزدن واسه همین ریش و سبیل نداشته ام رو جا گذاشته بودم و لباسی شیکم رو کنار
من در ایستگاه قطار میبد :)
اولین ضد حالی که خوردم وضعیت خوابگاههاش بود که به طرز فجیهی نامناسب هست . دانشگاه یزد کجایی که قربون خوابگاههات برم من!!
دومین ضد حالم این بود که دانشگاه رسما ۲۱ شهریور شروع میشه . چون این دانشگاه بی در و پیکر هست، دو هفته بعدش کلاسها شروع میشه!!
سومین ضد حال این بود که دانشکده ی ریاضی رو خراب کرده بودن و اصلا نمیدونستی چه درسهایی داری؟!!! کجا داری؟!!!
و تنها چیزی که تو این شهر من رو شگفت زده کرد وجود امنیت کامل از ساعت ۷ صبح الی ۱۲ شب و کرایه ی بسیار ارزان تاکسی نسبت به یزد بود.
تو همین مدتی کوتاهی که زاهدان بودیم با دوستم احمد رفتیم پارک علم و فناوری در مورد برگزاری دورههای لینوکس و نجوم صحبت کردیم که مورد استقبال هم واقع شد ولی فشار درس و ترم اول جلوی ایدههایی که داشتیم رو گرفت . باشد که روزی برسد تا این دورهها را نیز در زاهدان برگزار کنیم.
تصمیم به بازگشت به دیارم میبد گرفتم تا پس از دوهفته بازگردم :)
قسمت دوم : بازگشت به زاهدان
پس از بازگشت به زاهدان با یکی از استعداد درخشانهای دانشگاه که ارشد همین رشتهی منو قبول شده بود آشنا شدم در نگاه اول پسر خوبی بود (بعد ها که باهم بیشتر آشنا شدیم متوجه شدم عین یاسر دوست و یار همیشگیم میمونه ) همانطور که تصویر زیر نشان داده ایم (فقط دوستان سافایی این جمله رو متوجه میشوند)
از جلو به عقب : خودم ،آقای حسین محمدی، آقای قاسم شهرکی
یادی هم بکنم از دوستم یاسر و همین جا بگم ثبت شرکتت با آقای آستی (بلوط سیستم آرتاکاوا) مبارکت باشه!!! البته من بازرس شرکت شون هستم :دی
تا این که درسهای شروع شد و همزمان با اون باید فاز ۳ پروژه ی FCDL رو تحویل میدادم. روزگارم شده بود ۴ ساعت خواب در شب و روزها هم کلاس و پروژه ی FCDL. .زندگی سخت بود ولی چاره ای نبود . مامانم زنگ میزد، روحیه میداد و من امید میگرفتم.
کلا مادران وجودهای خیلی نازنینی هستند . رسول خدا (ص) بسیار زیبا گفته که بهشت زیر پای مادران است. قدر مادرانتان را بدانید.
راستی توی زاهدان هم سینما هست و ما موفق شدیم فیلم محمد رسول ا... رو ببنیم. واقعا فیلم خوبی بود.
قسمت سوم : امکانات دانشگاه و اساتید دانشگاه
وقتی داشتم میاومدم دانشگاه زاهدان سایت دانشگاه (USB.ac.ir) رو بررسی کردم و به نظرم خیلی دانشگاه شیکی به نظر میرسید ولی هر چی تو سایت دانشگاه نوشته داخل دانشگاه وجود داره ولی ازش استفاده نمیکنند. مثلا همین سلف با این معماری قشنگ شده سالن امتحانات درسهای عمومی و بقیهی سال رو خاک میخوره.
حالا دور از انصاف نباشیم کتابخونهی مرکزی این دانشگاه عالی هست و قسمت های مختلفی داره. این هم صدقه سری حضرت آقا به دانشگاه زاهدان هست.
سلف (سالن امتحانات) و کتابخانه در یک نما
کلا اینجا رشته ی علوم کامپیوترش تعریفی نداره . اساتید زیادی هم نداره .کلا به نظر من اینجا دو تا هیئت علمی بیشتر واسه ی رشته ی علوم کامپیوتر نداره. یکی دکتر امین راحتی و یکی هم دکتر حسن رضایی.
دانشکده های اینجا یه جوری هست استادش به فکر بالا بردن سطح علمی و امکانات دانشکده شون نیستند و بچه هایی هم که این جا درس میخونند هم زیاد اهل مسابقه و علم نیستند برعکس دانشگاه یزد که همیشه برنامه های مختلفی توی علوم پایه برگزار میشد. اینجا همه سرشون توی لاک خودشونه!! مثل ما که نیستند که برن مسابقات بازی ریاضی یزد برگزار کنند. والا ..
یکی از اساتید اینجا من رو یاد دکتر فرشی استاد دانشگاه یزد میاندازه و میخواد که دانشجو پیشرفت کنه و برای همین سخت میگیره اینجا بیشتر روی زمینه های هوش مصنوعی مثل الگوریتم های تکاملی کار می کنند. الگوریتم های خیلی ساده اند ولی من نمیدونم چرا نمیخوام یاد بگیرم. جدیدا هر چیزی که کاربرد واسم داشته باشه رو یاد می گیرم و به چیزهایی که واسم کاربردی نداره اهمیت نمیدم. (که خودش یه عیب محسوب میشه)
قسمت چهارم :بابلسر یا زاهدان؟ مساله این بود
تو فاز درس بودم که شنیدم بابلسر تکمیل ظرفیت سه تا روزانه علوم کامپیوتر میگیره تصمیم گرفتم که شروع کنم به تحقیق درمورد دانشگاه بابلسر. از طریق یاسر با یکی از دوستانش که رشته ی علوم کامپیوتر تو بابلسر میخوند صحبت کردم و تصمیم به عزیمت به بابلسر رو گرفتم .
بعد به خاطر دو تا مساله نظرم رو عوض کردم و در زاهدان خلوت گزیدم. یکی این بود که تکمیل ظرفیت وروردی بهمن پذیرش میشدی و یک ترم از زندگی عقب میافتادم. دومیش هم این بود رشته ی علوم کامپیوتر دانشگاه زاهدان تنها جایی هست که ۱۲ واحد به دانشجویان ارشدش میده و میتونستم دوترمه تموم کنم و به دیارم بازگردم
قسمت پنجم: غذاهای دانشگاه و غذاهای بیرون و دستپختهای دوستان
طبق معمول همه دانشگاه ، دانشگاه زاهدان غذای آن چنان مورد پسندی طبخ نمیکنه و فقط به فکر اینکه به دانشجویان بگه ما غذا بهتون میدیم. برعکس دانشگاه یزد که با تاسیس رستوران به دانشجو حق انتخاب میداد که غذایی که بهتر، رو بگیره. خوب دیگه ما عادت کردیم .
ولی اینجا یه رستوران به نام نائب داره که هم غذاهاش ارزونه و هم با کیفیته ، که ما پنج شنبه و جمعه عادت کردیم به اون سر بزنیم
باز معرفت بعضی دوستان خوابگاهی گرم که واسه ما وقت گذاشتن و غذا درست کردن . کلا اینجا هم دارم به شخصیتهایی که توی دانشگاه یزد باهشون بودم برخورد میکنم. اصلا داره یه جوری دورهی ۴ ساله ی کارشناسیم توی کارشناسی ارشدم تکرار میشه . دنیای غریبی است. ولی هیچی غذای خونگی با ته دیگش نمیشه. مرسی دوستان
بنده در حال ته دیگ خوردن ماکارونی با اشتیاق فراوان
قسمت ششم : خرید در زاهدان
هرکسی که میاد زاهدان اولین چیزی که دوستان بهش میگن اینکه گوشی اپل آیفون ارزونه و بخر بیار ، جنس ارزونه همش قاچاقه بخر بیا. والا اینجوری نیست. اینجا یه جا به نام چهار راه رسولی داره که هرچی دلت بخواد توش پیدا میشه ولی قیمتاش آنچنان با شهر خودمون فرق نداره. حتی اگه با دوستان زاهدانی هم بریم خرید، تخفیف آنچنانی هم به شما نمیدن.
از چپ به راست : خودم ، احمد سراستاد ، مجید سعادت رفیق
اینجا یه دوشنبه بازار داره که همه چی داخلش پیدا میشه که ما فقط میریم دوشنبه بازار موز میخریم. خیلی جالبه هر شهری برای خودش یه چیز ارزون داره زاهدان هم موزهاش هم ارزونه و هم خوشمزه . ولی فکر نکنم من با موز خوردن بتونم چاق بشم.
خرید یکی از دوشنبه های ما
قسمت هفتم :فراموشی کردن افراد خاص به خاطر اخلاق خاصشون
آدم ها باید بعضی اوقات بعضی دوستان سابقا عزیزش رو فراموش کنه چون آدما خودشون رو در کوتاه مدت نشون نمیدن و باید تو شرایط خاص اونها رو بسنجی . باشد که رستگار شده عقل تو کله شون سرازیر شود.
قسمت هشتم :وضعیت الان من
حس های بدی دارم.احساس میکنم آمریکام!!!حس میکنم نمی تونم هیچ غلطی بکنم.خسته و بی انرژیم.در حالی که میدونم اگه بیشتر از 8 یا 9 ساعت بخوابم سر درد میگیرم روزای تعطیل تا لنگ ظهر میخوابم.اشتهام افتضاح کم شده. صبحا رو که با یه لیوان شیر سر میکردم، فراموش کردم .ناهار کمتر از حد معمول و شام هم که خوردن یا نخوردنش برام فرقی نمیکنه. اون وسطا هم که مردهی متحرکم.هیچی نمیخورم.
میدونم که شاید یکم افسرده باشم اما هیچ کاریش نمیکنم. روزایی که دانشگاه میرم یه کم غنیمته. در حد یه ربع میگیم و میخندیم. این مشاورها هم که لامصبا هزینه هاشون با جیب دانشجوییه من نمیخونه.
ما اینجا با اقای سر استاد از بس فشار درسی و دلتنگی و بی مهری اساتید روی دلمون هست روزی سه بار تصمیم به انصراف میگیریم . :) ولی همچنان امید به ادامه زندگی داریم و میگیم خدا بزرگه . از تو حرکت از خدا برکت.
قسمت نهم :دلتنگی من واسه دانشگاه یزد و امکانات جدیدش
گاهی اوقات به سایت دانشگاه یزد سر میزنم و به خاطر از دست دادن امکاناتی که بعد رفتن من به دانشکدهی ریاضی دانشگاه یزد اضافه شده غبطه میخورم
استان سیستان و بلوچستان یکی از شهرهایی هست که زیر ساخت های it اون خیلی ضعیف هست ،برعکس دانشگاه یزد که سرعت 2M/s رو در اختیار دانشجویانش قرار میده، در دانشگاه زاهدان فقط جاهای خاصی دسترسی به اینترنت و اون هم با سرعت 60KB/s ، که اگه خیلی مکان مناسبی باشیم سرعتمون به 500KB/s هم میرسه. امکان خرید اشتراک اینترنت هم تو این شهر اصلا وجود نداره فقط میتونیم مبین نت بگیرم که هزینهاش به سرعتش نمیارزه
FTP این دانشگاه افتضاحه، سایت هاش افتضاحه . هیچی نگم بهتره!!!
و باز خداوند را شاکر هستیم که هفته ای 5GB بهمون حجم دانلود میدن که اگه ما ۷ روز هفته،کل ۲۴ ساعتش را وصل باشیم با فرض اینکه خطایعدم اتصال به شبکه را نده و همش در حال دانلود باشیم،حتی نمیتونیم یک گیگ ش رو مصرف کنیم. طی یک هفته از این هفته ها فقط تونستیم ده مگابایت دانلود کنیم! بماند که با چه خفتی پروژه شرکت را توستم بفرستم
قسمت دهم : عدم حضورم توی جشن
فاز سوم پروژه ی FCDl تموم شد و شرکت دعوت نامه فرستاد که باید توی جشن با خانواده شرکت کنم و درمورد بخشی از پروژه که دستم بوده برای حضار صحبت کنم. زمانش خوب نبود و من به خاطر مسائلی از قبیل حضور غیاب یکی از اساتید محترم مجبور شدم نرم.
اعضای تیم FCDL ایران
قسمت اخر و یه تجربه : کیا باید ادامه تحصیل بدن ؟ و چرا من هنوز انصراف از تحصیل ندادم ؟
به نظر من (نظر شخصی هستا) هر کسی که به کارهای آکادمیک علاقه داره و میخواد توی دانشگاه ها بمونه باید ادامه ی تحصیل بده . روزی که میاومدم زاهدان مهندس تجملیان (مدیرعامل شرکت سافا) حرف خیلی خوبی بهم زد گفت: " اگه بری دانشگاه تو باید فقط کار آکادمیک بکنی و دنبال پژوهش و مقاله دادن باشی و در صورتی که در دنیای واقعی تو باید کار بلد باشی و اصلا به مدرکت توجه نمیکنند (البته توی کارهای دولتی اینجوری نیست)"
من به جای ادامه تحصیل میتونستم الان به کارهایی که دوستدارم بپردازم. فیدخوان تحت وبی به نام inoreader هست که من سایتهای خوبی که همیشه پیدا میکنم رو به اون اضافه میکنم هر روز مطالب جدیدی رو مشاهده میکنم که دوست دارم روش کار کنم ولی چون وقت نیست فقط نگاهشون میکنم. جدیدا سایت ذهن زیبا نحوهی نوشتن یه سامانه عامل ساده رو گذاشته که خیلی عالی هست.
به هرحال این تصمیمی بود گرفته بودم و باید ادامه تحصیل میدادم و اگر ندم یه شکست برام محسوب میشه (هرچند واسه من واژهی شکست تعریف نشده هست و در دنیای من شکست مساوی با تجربه )
متفرقه یک: وضعیت یزدلاگ
با قبول شدن من در دانشگاه زاهدان، استعفام رو از دبیری لاگ یزد به مدیریت تیم اجرایی لاگ اعلام کردم . چون میدونستم لاگ یه چیز فیزیکی هست و حضور توی اون خیلی مهمه.
تیم اجرایی لاگ همه چیز رو مثلا اساسنامه و قوانین و اهداف کوتاه مدت برای پیشرفت لاگ رو تنظیم کرده بود. بعد از اون مسائلی توی لاگ پیش اومد که باعث شد لاگ یزد که یک نهاد NGO هست ، شکل انحصاری به خود بگیره که با تعریف لاگ در تناقض بود واسه همین کل تیم اجرایی تصمیم به استعفا گرفتند.
الانم آخرین خبری که از لاگ دارم اینکه کلا رو هواست. و دست یک عده انسان که ادعای آزادی دارن هست و به نظر من لاگ(انجمن کاربران لینوکس) یزد وجود نداره
متفرقه دو: پروژه ی FCDL
شرکت سافا مجری طرحی به نام FCDL هست و قراره جایگزین دورههای ICDL تو ایران بشه و مردم به جای اینکه با ویندوز آشنا بشند همون اول با لینوکس آشنا بشن و از اون لذت ببرند.
به نظرم پروژهی خوبی هست و زمان میخواد جا بیفته و ما ها که مسئول تهیهی زیرساخت های تشکیل بنیاد FCDL در ایران هستیم باید سعی خودمون رو بکنیم که این پروژه به سرانجام برسه . من به شخصه دارم اعتراف میکنم که دارم کم کاری میکنم واین کم کاری من یه خیانت به دنیای نرم افزارهای آزاد. باشد که بتوانم وقت خودم را تنظیم و به این بنیاد پر از شگفتی کمک کنم.
جزوههای آماده شده توسط تیم (مهارت نه گانه)
متفرقه سه: توزیعهای لینوکس
این روزها دارم با توزیع Manjaro که یک توزیع مبتنی بر Arch هست کار میکنم. میزکارم KDE Plasma 5 هست که فوق العاده هست فقط یکم باگ داره. تجربه ی خوبی بود.
دلم واسه اوبونتو با میزکار Gnome خیلی تنگ شده!!
متفرقه چهارم: ایران و سردارانش
تو این روزها خبرهایی متفاوتی در دنیای سیاست و اختلاس تو دنیای مجازی میشنوم از زدن سوخو برادر پوتین توسط برادر اردوغان و نجات خلبان آن توسط فرمانده فداکار اسلام سردار سلیمانی
تو اختلاس بابک زنجانی، متهم شده که به نظر فقط متهم هست و تو دادگاه هم پیروز میشه. این آداما شخصیت های خیلی جالب دارند و زندگی های خیلی زیبا (زندگی نامش رو حتما بخونید) که تو خارج ار این شخصیت ها فیلم میسازند ولی تو ایران چون به این شخصیت ها با افراد بانفوذ در ارتباط هستند نمیشه آینده اون افراد رو به بازی گرفت ، واسه هم فیلم نمیشه ساخت.
آه یاد فیلم افتادم .
Ex Machina 2015 - Chappie 2015 قبلا هم فیلم Her 2013 دیده بودم . این فیلم ها فقط مخصوص دوستداران هوش مصنوعی هست. در تماشای فیلم ها فقط به سوالاتی که ماشین دارای هوش مصنوعی از انسان میپرسه توجه کنید.
لینکهای خوب رو میتونید از طریق کانال inoreader خودم دنبال کنید.
متفرقه پنجم : نجوم
با توجه اینکه اقای احمد سراستاد یکی از حرفهای ها توی دنیای نجوم هست. جدیدا تو موسسهی نجوم آسمان شبکویر (قراره کد CSS سایتشون رو درست کنم ) و گروه تلگرامشون(کهکشان پرستاره) عضو شدم که دوستان اونجا خیلی تصاویر زیبا و واقعی با دوربینهای حرفه ای میگیرند و منتشر میکنند و در موردش توضیح میدن . که ادم شگفت زده میشه!!
جناب اقای احمد سر استاد
برای دیدن تصویر با کیفیت بر روی آنها کلیک نمایید.
سخن پایانی:
شاید خیلی اتفاقها در سه ماهی که اومدم تو زاهدان واسم افتاده ، که بعضیهاش اینجا جاش نبوده بگم یا بعضیهاش هم خودم نگفتم تا بعد ها که میام خاطراتم رو مرور میکنم احساس بدی نداشته باشم.
به هر حال زندگی در جریانه و ۱۰۰ سال اولش سخته!!
و درپایان جمله ای زیبا از حضرت علی(ع)
نه سفیدی بیانگر زیبایی است و نه سیاهی نشانه زشتی..
کفن سفید اما ترساننده است و کعبه سیاه اما دوست داشنتی است..
انسان به اخلاقش هست نه به مظهرش
قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشته هات را به پیش خدا گلایه کنی ، نظری به پایین بینداز و داشته هات را شاکر باش
انسان بزرگ نمیشود ، جز به وسیله ی فکرش، شریف نمیشود ، جز به واسطه ی رفتارش ، و قابل احترام نمیگردد ، جز به سبب اعمال نیکش
پس بکوشیم بی منت کمک کنیم.
عکسهای پایانی:
اوج افسردگی من در زاهدان
من و اقای سر استاد پشت در اتاقمون ۲۰۲ دبیرستان۳
منو و احمد هنگام خرید
مواد ما در زاهدان -شیرچای با تشکر از مجید سعادت رفیق
و در آخر عذرخواهی به خاطر پست طولانیم!! :)